آوخ آوخ که مرگ نگذارد


که کس اندر جهان زید جاوید

نه ز بهمن گذشت نز دارا


نه فریدون گذاشت نه جمشید

چون وزد باد او به گلشن بود


نخل تن بی ثمر شود چون بید

سپس رفتگان بسی دیدیم


جنبش تیر و گردش ناهید

نیز بی ما بسی بخواهد تافت


جرم مهتاب و قرصهٔ خورشید

شکر یزدان که مهر آل رسول


دهدم بر خلود نفس نوید

به امید بزرگ بارخدای


بگسلانیده ام ز خلق امید

چه ازینم که روزگار سیاه


نامه گو باش روز حشر سپید